روايت امرالله احمدجو از آسيب‌هاي سريال‌سازي در ايران؛

«روزی روزگاری» را با الهام از تعزیه ساختم

اينكه يك فيلمساز موفق و پيشكسوت در چنين روزگاري تعزيه را الهام‌بخش كارهايش بداند و عنوان كند همواره در آثارش وامدار اين هنر آييني- سنتي ايراني بوده است مسئله‌اي نيست كه بشود ساده از كنار آن گذشت.

به گزارش «عمار فیلم» به نقل از روزنامه جوان، اینکه یک فیلمساز موفق و پیشکسوت در چنین روزگاری تعزیه را الهام‌بخش کارهایش بداند و عنوان کند همواره در آثارش وامدار این هنر آیینی- سنتی ایرانی بوده است مسئله‌ای نیست که بشود ساده از کنار آن گذشت. «امرالله احمدجو» در بخش دوم گفت و گویش با «جوان» به تأثیرپذیری‌اش از عاشورا و هنر تعزیه اشاره کرده است. بخش نخست این گفت‌و‌گو دوشنبه ۱۸ دی در صفحه ۱۶ منتشر شده بود. 

چرا کارهای بعدی شما با وجود نقاط قوت فراوان مثل روزی روزگاری دیده نشد؟ 

من روزی روزگاری را با حقوق کارمندی سازمان ساختم، شاید باورتان نشود ولی شخصی که با وانت برای اسب‌ها علوفه می‌آورد دو برابر من دریافتی داشت. آن زمان برای ساخت روزی روزگاری زیاد جنگیدیم، فیلمنامه من بارها در شورای پروانه ساخت رد شد. از میان یک گروه ۱۴ نفره فقط دو نفر با ساخت آن موافق بودند. آخر سر هم با وساطت و مسئولیت «فرید حاجی محمد کریمان» مدیر وقت فیلم و سریال آن دوره ساخته شد؛ شخصی که تأثیر او در ساخت سریال اگر بیش از من نباشد کمتر نیست. او شخصاً مسئولیت کار را بر عهده گرفت و گفت برو بساز. 

مجموعه روزی روزگاری یکی از آثار ماندگار فعالیت‌های تلویزیونی ایران است. سبک ارائه شده در آن منحصر به فرد است؛ چقدر از دانش و اندیشه فیلمسازی شما برای غنای سینمایی کشور استفاده شد؟

در هر سازمانی اگر دستگاه گران‌قیمتی هم خریداری شود به فکرش هستند و آن را مثلاً روغن‌کاری می‌کنند. احمد جو که از هوا نیامده، برای او هزینه شده، من با امکانات همین سازمان رشد کردم، همه کارهایم جز یک فیلم سینمایی که با بخش خصوصی ساختم را سازمان صداوسیما ساخته است. نگاه‌های صددرصد اشتباه و دخالت‌ها و دستکاری‌های بی‌مورد در برخی کارها آدم را بی‌میل و بی‌رغبت می‌کند، برخی مدیران جوان خیلی عینک‌های عجیب و غریبی دارند. 

برای درآوردن سبک خاص و جالب روزی روزگاری از فیلمساز بزرگی در عالم سینما تقلید کردید یا الهام گرفتید؟ 

من نیازی به تقلید نداشتم، چون با تعزیه بزرگ شدم، بسیاری از خویشاوندان ما به نوعی در تعزیه‌خوانی نقش داشتند. از پنج سالگی لباس تعزیه بر تنم می‌کردند و طفل مسلم را می‌خواندم. از همان بچگی تا الان عاشق و مشتری تعزیه بودم. ما ایرانی‌ها هرچه داریم از برکت عاشورا داریم، در همه کارهایم سعی کردم خودم را با عاشورا تنظیم کنم. عاشورا پربرکت‌ترین چیزی است که در چنگ داریم، چیزی عزیزتر از این نمی‌شناسم، در جامعیت بی‌نظیر است، تعزیه کاری ذوقی است که نسل به نسل از پدرانمان به ما ارث رسیده و صیقل پیدا کرده است، این کم میراثی نیست، هرچیزی که تصور کنید می‌شود از آن آموخت به شرطی که عاشقانه به آن نگاه کنید و تعریف غلط از آن نداشته باشید. تعزیه نمایش نیست بلکه یک روایت منظوم است، برای مثال در شاهنامه‌خوانی نقال آن را روایت می‌کند، لباس خاصی هم تنش می‌کند اما مخاطب می‌داند که او صرفاً راوی است و مثلاً نقش سهراب را بازی نمی‌کند. به تعزیه هم مردم چنین نگاهی دارند. در تعزیه مردم تماشاگر نیستند شرکت‌کننده هستند، مثلاً کسی نمی‌گوید فلانی با یک من ریش و پشم چرا دارد نقش حضرت زینب(س) را بازی می‌کند؟ او فقط نقل‌کننده است، لباسی هم پوشیده، نه خودش مدعی است که نقش زینب(س) را بازی می‌کند و نه مخاطب واقعی چنین تلقی دارد. 

سکانس مشهوری در سریال روزی روزگاری هست که تعدادی از اجناس غارت‌شده یک بازرگان روی میز چیده شده و رئیس دزدها(حسام بیگ) از بازرگان یکی یکی درباره کارکرد آنها سؤال می‌پرسد… 

این سکانس دقیقاً از میزانسن‌های تعزیه وام گرفته شده است. من مناسب‌ترین صحنه‌آرایی را تعزیه می‌دانم چون با امکانات موجود در هر قصبه‌ای و روستایی صحنه‌آرایی می‌شود و شکیل هم از کار درمی‌آید. از این منظر منعطف است، جای قبض و بسط زیادی دارد، اصلاً بی‌نظیر است. 

چقدر از منابع و پژوهش‌های بهرام بیضایی درباره تعزیه سود برده‌اید؟ 

من در تکنیک سینما بسیار از ایشان آموخته‌ام، حسرت من این است که نتوانستم شاگرد ایشان باشم. 

خودتان چقدر آدم شاگردپروری هستید؟ 

برخی از شاگردانم بعدها کارگردان‌های خوبی شدند، برای مثال سیروس مقدم در فیلم «شاخه‌های بید» منشی صحنه من بود و علیرضا افخمی در روزی روزگاری منشی صحنه بود. 

 تا حالا شده از پیشکسوتی مثل شما مشاوره بخواهند؟ 

واقعیت این است که زیاد ما را تحویل نمی‌گیرند. برای مثال در صداوسیمای اصفهان مدیر جوانی سرکار آمده که اساساً کسی پیش از این اسمش را هم نشنیده است و به خودش حق می‌دهد درباره من قضاوتی غیرمنصفانه بکند، طبیعی است که اصلاً تمایلی برای دیدن او نداشته باشم. 

چه آسیب‌هایی در سریال‌سازی ما وجود دارد؟

بزرگ‌ترین آسیب در سریال‌سازی مدت زمان اجراست نه بودجه. مدیری که عجله دارد کار را در زمان خودش تمام کند تا پخش شود به پروژه لطمه می‌زند. بعضی وقت‌ها هم می‌خواهند در پروژه به زعم خودشان صرفه‌جویی کنند ولی چون بلد نیستند به کار لطمه می‌زنند. در واقع نمی‌دانند کجا و چگونه باید صرفه‌جویی شود و از جاهایی می‌زنند که نباید بزنند. 

 بالاخره استانداردی باید وجود داشته باشد؟ 

بله؛ برآورد دقیق اینها کارشناس می‌خواهد اما حرف این است که کارشناسی دوستان اساساً ایراد دارد و معقول نیست. 

شما خودتان جزو کارگردان‌هایی هستید که با برداشت‌های کم کار را جلو می‌برید یا برداشت‌های زیاد؟ 

به نظرم جزو کسانی هستم که تند کار می‌کنم ولی قرار نیست سرعت جای همه چیز را بگیرد. در تفنگ سرپر ۱۰ ماه برآورد زمانی کردند و هرچه گفتیم کم است گوش نکردند، در نهایت کار ۱۸ ماه زمان برد در حالی که باید حداقل چهار تا پنج سال زمان می‌برد. برای همین پراکندگی زیادی در تفنگ سرپر مشاهده می‌کنید. البته من آن را به نسبت روزی روزگاری حرفه‌ای‌تر ساختم ولی زمان را از ما گرفتند و به کار لطمه زدند. وقتی می‌خواهند شما زودتر سر و ته کار را هم بیاورید نتیجه نمی‌دهد. نسخه‌ای که از تلویزیون پخش شد بیشتر شبیه «راف کات» بود، تدوین اساسی روی کار انجام نشد. صداگذاری و موسیقی متن هم باعجله انجام شد. من یکی از چیزهایی که از خدا خواستم این است که آنقدر به من عمر بدهد تا یک مدیری پیدا بشود و شرایطی فراهم کند تا تفنگ سرپر تدوین مجدد بشود، برخی سکانس‌ها باید مجدد دوبله بشود و با ایجاز بیشتری تدوین شود. عجله باعث شد به برخی جاهای کار آب بسته شود. این کار جاهایی آگاهانه صورت گرفته است چون از ما خواهش کردند این اتفاق بیفتد. حسن نیت هم داشتند ولی من نباید زیر بار می‌رفتم و بعدها خیلی پشیمان شدم که آن را پذیرفتم. تقاضای دوستان برای عجله دادن به کار لطمه اساسی به کلیت کار وارد کرد، نباید زیر بار پخش همزمان می‌رفتم، البته از آنها گله‌ای ندارم چون می‌دانستم مشکلاتی دارند ولی نباید قبول می‌کردم. اگر گوش نمی‌کردم به نفع خوشان هم می‌شد هرچند در نهایت کاسه کوزه‌ها سر کارگردان می‌شکند. برای اصلاح سریال تفنگ سرپر یک مدیر دریادل نیاز است. 

برخی این ایراد را به سریال‌سازی در ایران می‌گیرند که نسبت به هزینه سریال‌های تاریخی ساخت ترکیه و کره، پروژه‌ها در ایران گران‌تر تولید می‌شوند. 

مسئله این است که بخش عمده‌ای از بودجه به دلیل ناشی‌گری برخی عوامل اصلی هدر می‌رود. در بحث صرفه‌جویی هم نقض غرض اتفاق می‌افتد. آدم‌هایی که اشتباهی وارد کار مدیریت برخی بخش‌ها شده‌اند همیشه به کار لطمه می‌زنند. سر تفنگ سرپر من یک آینه دق خواسته بودم، برایم بدیهی بود کسی که در اندازه طراح صحنه حاضر شده بداند آینه دق چیست و اگر هم نداند بیاید سؤال کند، آینه دق آینه‌ای معوج است که وقتی خودتان را در آن می‌بینید آنقدر شما را بد نشان می‌دهد که به اصطلاح آدم را دق می‌آورد. عوض آینه‌فروشی یا کارخانه شیشه یک استیل با ضخامت حدود هفت، هشت میلی متر که در هیچ قابی جای نمی‌گرفت را تهیه کرده بودند، به خودم گفتم این را نگه دارم و برای تاریخ ثبت کنم که ابدی شود و سند داشته باشم که بگویم حد دانش برخی از نیروهای انسانی در سینما چقدر است. همین آقای مثلاً طراح صحنه روز اول به من گفت من «پارت تایم» سر کار می‌آیم، فارسی کلمه را هم نمی‌گفت چون این آدم‌ها آنقدر کوچک هستند که فکر می‌کنند معادل انگلیسی کلمه را بگویند کلاسش بیشتر است، همین آقای مثلاً پارت تایم که سر فیلمبرداری کلی از وقت و انرژی ما صرف ندانم‌کاری او شد وقتی آقای لاریجانی که آن وقت رئیس سازمان بود برای بازدید سر صحنه آمده بود آنچنان خودش را جلو انداخته بود و درباره سریالی که اطلاع دقیقی هم از آن نداشت توضیح می‌داد و نقالی می‌کرد که باورتان نمی‌شود. از همه ما نماینده‌تر بود، بسیار آدم کاسبکاری بود و انرژی زیادی از ما هدر داد. 

یعنی دانش و تخصص کافی نداشت؟

بله، همین آقا یک برجک دیده‌بانی در اردوگاه روس‌ها برای ما ساخته بود که ۶ متر ارتفاع داشت، خب ما فکر می‌کردیم او رعایت نکات بدیهی درباره ایمنی را کرده است، حدود ۱۰ نفر رفتیم بالای برجک و متوجه نشدیم داریم با جانمان بازی می‌کنیم. مدتی تعطیلی افتاد و آن منطقه هم بسیار بادخیز بود، وقتی برگشتیم دیدیم برجک روی زمین است، نگو برجک را روی یک چهارپایه روی زمین گذاشته بودند بدون اینکه چاله‌ای بکنند و فونداسیون برایش تعریف کنند، آنقدر عامی، سرسری، بزن برو و نابلد بودند که نمی‌فهمیدند دارند با جان آدم‌ها بازی می‌کنند. اگر برجک موقع کار افتاده بود حدود ۵۰ نفر آدم که روی آن و زیر آن کار می‌کردند تلف می‌شدند. یا در موردی دیگر یک گاری ساخته بودند و هزینه تقریباً بالایی هم کرده بودند، چرخ‌ها را آنقدر غیرفنی کار کرده بودند که راه نمی‌رفت، چرخ گاری معمولی را زیر گاری که وزن یک وانت را حمل می‌کرد انداخته بودند که با اولین تکان همه پره‌های چرخ خرد شد و منهدم شد. شما احتمالاً فیلم بای‌سیکل‌ران مخملباف را دیده اید، آنجا مردی افغانی وجود دارد که عده‌ای کاسبکار دورش جمع می‌شوند و از توان او سوء‌استفاده می‌کنند. در زمان ساخت تفنگ سرپر من شده بودم همان کاراکتر فیلم بای‌سیکل‌ران، ‌‌انرژی زیادی از من صرف پراندن این آدم‌های کاسبکار می‌شد. باید به اینها آموزش می‌دادم، اگر باز کنیم این دفتر را مثنوی هفتاد من کاغذ است. از سویی دیگر یک روزنامه‌ای منتسب به اصلاح‌طلب‌ها که کاملاً معلوم بود مسئله‌اش جناحی است این پروژه را وجه‌المصالحه دق دلی علیه صداوسیما کرد که شما بلد نیستید و من بلدم، آدم از این رسانه‌های ناآگاه هم لطمه می‌بیند. ما مجبور بودیم به حرف‌های بدون استدلال آنها هم پاسخ بدهیم. 

چرا از بازیگری گمنام برای نقش اول سریال استفاده کردید؟ 

حمیدرضا پگاه جوانی بااخلاق و دوست‌داشتنی بود و بازی درخشانی در این سریال ارائه داد و با همه وجود در خدمت کار بود، با اینکه تقریباً بی‌تجربه بود ولی از کار عقب نماند. شخصیتی که من در نظر داشتم را صددرصد ارائه داد. او شایستگی‌اش را ثابت کرد و من بسیار با او راحت بودم. همیشه به این اعتقاد دارم که اگر خواستید کاری جمعی انجام بدهید این معیار را در نظر بگیرید که اگر بیش از ۵۰ درصد عوامل عاشق کار بودند و به آن ایمان داشتند و نسبت به آن ذوق نشان می‌دادند کار را انجام بدهید ولی اگر این نسبت زیر ۵۰ درصد بود انصراف بدهید چون توفیقی حاصل نخواهید کرد.

در اختتامیه هشتمین جشنواره مردمی فیلم عمار، از امرالله احمدجو، کارگردان آثاری مثل «روزی روزگاری»، «تفنگ سرپر» و… پاسداشت ویژه به عمل آمد.

جواد محرمی